باید گذاشت و گذشت (پند)
باید گذاشت و گذشت (پند)
ناصرالدین شاه پس از مطالعه برخی آثار ملاهادی سبزواری (از علمای بزرگ آن عهد)، مشتاق دیدار وی شد. ازاینرو، دیدار با ملاهادی را در برنامه سفرش به مشهد گنجاند. وقتی به سبزوار رسید، دستور داد پیکی برود و ملاهادی را از آمدن او باخبر کند. سپس رهسپار خانه وی شد.
هنگام ظهر بود که ناصرالدین شاه وارد خانه ملاهادی شد و وی را مشغول خوردن ناهار دید. کنار سفره روی زمین نشست. سپس حال صاحبخانه را پرسید و نگاهی به اطراف انداخت. در آن اتاق و دو اتاق دیگر جز نمد چیز دیگری وجود نداشت. آنگاه نگاهش به ناهار ملاهادی افتاد. به نظر وی نان و سرکه، ناهار لذیذ و خوبی نبود. ازاینرو، از ملاهادی پرسید: «چرا اینگونه ساده زندگی میکنی؟ من فکر میکردم وضع مالیات بهتر از اینها باشد. اکنون میبینم اینگونه نیست.» ملاهادی با شنیدن سخنان شاه گفت: «همین سه نمد را نیز باید بگذارم و بروم و نمیتوانم آن را با خودم به آن دنیا ببرم.» شاه پرسید: «چرا با این سن و سال، نان و سرکه میخورید؟ برای شما ضرر دارد!» ملا هادی گفت: «باید به مستحقان بسیاری کمک کنم. ازاینرو، چیزی بیش از نان و سرکه به خودم نمیرسد».